باسما‌چیگی خلاف منافع ملی بود. بازنشر مطلب پروفسور اته‌خان سیف‌الله اف از روزنامه “جمهوریت”

ژانویه 16, 2019 09:05, 801 بازدید ها

اخبار مرتبط

Atahon-Sajfulloev

در رسانه و سامانه‌های اینترنتی در باره حرکت باسما‌چیان و شخصیت قورباشیها فکر و اندیشه‌های گوناگون انتشار می‌شوند. عقایدی موجود است که جنگ باسما‌چیان را با حکومت شوروی به عنوان “مبارزه مردم بخارا علیه انقلابچیان” تفسیر می‌کنند و “پیشوایان” باسما‌چییان را به حیث “قهرمانان ملی” دیدن می‌خواهند. این، البته، نگاه یک‌جانبه، غلط به رویدادهای تاریخی و سیمای باسما‌چیان است.

حقیقت، به نظر اینجانب، این است که باسما‌چیگی پس از فرار امیر عالمخان به افغانستان، همچون حرکت ضدشوروی ایجاد شد. از این سبب ماهیت ضدبولشیویکی کسب کرد. باسما‌چیان که هدف اساسی اشان برقراری امارت بخارا و بازپس آوردن امیر بود، هر یک شخص خیرخواه و نیروی طرفدار حکومت جدید را از بین می بردند.

در این تلاش ها خلق رنجبر بسیار کشته شدند که فاجعه هم در همین بود. حال آن که زحمتکشان با باسما‌چیان هیچ گونه مناسبت نداشتند و نسبت به آنها در دل تخم نفرت و عداوت می‌پروریدند. زیرا باسما‌چیان مال و ملک آنها را به غارت می‌بردند، هر کسی را که از گفتار و رفتار ایشان جانبداری نمی‌کرد، سر می‌بوریدند.

باسما‌چیان که بودند؟ قبل از همه آنها عملداران دولتی امارت بخارا بودند که منظورشان برقراری منصب و سلطنت پیشینه بود. خود امیر در باره دو نفر سرکرده باسما‌چیان-ابراهیم‌بیک و دولتمندبیک که همچون خدمتگاران جان‌سپار برای پایداری و بقای امارت بخارا تلاش می‌کردند، در یادداشت های پریشانش نوشته است: “از ولایت حصار به ولایت مذکور ملا محمد ابراهیم‌بیک و دولتمندبیک دیوان‌بیگی سرلشکر، از جماعه ازبکیه شرقی بخارا بود، خیلی به دولت بخارا خدمت های لایق و جانسپاری های صادق نموده، رضامندی این بنده عاجز را بازیافت کرده بود.

لشکرباشی موصوف ها را به حضورم واصل گردانیده، سپارش نمودم که این بنده عاجز به دارالسلطنه کابل رفته تردد امداد و کمک سعی نمایم. اگر از جای برای من کمک و اعانت رسد، تا سررشته آن را دیده آمدنم، شما همراه عساکرین خود پیش دشمن را نگاه داشته به سرشته استید”.

پدر ابراهیم‌بیک نیز یکی از عملداران حکومت امارت بخارا بوده، چقبای نام داشت. او در پناه پدر در جوانی خود به دزدی و سرقت به سر می‌برد. محض امیر عالمخان اول به ابراهیم‌بیک عنوان قراول‌بیگی، سپس عنوان میر سردار قشون توپزن و سرلشکری را ارزانی داشت. وقتی که امیر فرار کرد، او در بخارای شرقی-مرکز و در جنوب تاجیکستان کنونی حرکت باسما‌چیان را تاسیس داد. پیوسته با امیر فراری توسط نامه و آدمان خود رابطه داشت، خلق را تاراج کرده، به امیر مبلغهای زیاد ارسال می‌کرد و از نام او اسلحه دریافت می‌کرد.

از بس که ابراهیم‌بیک سرور قورباشی ها و دیگر باسما‌چیان بود، همچون وکیل امیر فراری ژنرال ترک انورپاشا و شریکان او را پیشواز گرفت. انورپاشا باشد، سال 1921 برای برقراری حکومت امیری اول به بخارا آمد و از آن جا قدم نامبارک او به شرق بخارا رسید.

امیر عالمخان نوشته است: “من از این خبر واقف گشته، به ابراهیم‌بیک فرمان نوشتم که انورپاشا در خصوص محاربه شخصا صاحبتدبیر و کارگزار بوده، لازم که شما در عزتداری در نزد خود آورده پرسید، اگر خدمت ملت اسلام را خواهش داشته باشد، از طرف ذات عالی ما وکالت خدمت و الا، به خوبی از دریا گذرانیده، با این صورت روانه نمایید”.

انورپاشا به جا آوردن “خدمت ملت اسلام را” پذیرفته، همراه ابراهیم‌بیک علیه عسکران سرخ و خلق تاجیک می‌جنگد. مقصد او حفظ اسلام و آزاد کردن رنجبران از اسارت “بولشویکان کافر” نبود، بلکه منظور اساسی او با کمک نیروهای ارتجاعی ممالک غرب در هیات آسیای میانه، افغانستان، ایران، زکوکازیا، قریم و ترکیه تاسیس دادن امپروتاری “ترکیه بزرگ سلطانی” محسوب می‌شد. ابراهیم‌بیک در شخص همین ماجراجوی بین‌المللی پشتیبان یافته، به ولایت حصار هجوم می‌کند. بعد غنیمت گرفتن خزینه و اسلحه حصار را به خود مرکز قرار داده، جانب دیهنو، بایسون، غوزار، شیر‌‌آباد، قرشی حرکت کرده، سرقت و قتل را به اوج می‌رساند. او از این “کامیابی هایش” امیر را آگاه می‌سازد.

انورپاشا به هدف خود نرسید و 4 آگوست سال 1922 در روستای آبدره ولایت ختلان با کمک خلق از جانب عسکران سرخ کشته شد. ابراهیم‌بیک با دستگیری امیر قتل عام و غارتگری های خود را ادامه داد. اما به ضربه‌های عسکران و کلتکداران سرخ تاب نآورده، ماه ژوئن سال 1926 به افغانستان فرار کرد. وی در آن جا با کمک عالمخان و دیگر جانبداران خارجی‌اش نیروی تازه جمع آورده، سال 1931 باز به تاجیکستان تاخت و تاز کرد. ولی،  این دفعه هم سخت شکست خورد. دسته اختیاریان مردمی-محافظان وطن با سرداری مقیم سلطان اف (1894-1975) نیروهای ابراهیم‌بیک را تارمار نموده، خود او را 23 ژوئن سال 1931 در روستای خواجه‌بولبولان اسیر گرفت.

در ادبیات تاریخی و بدیعی چهره باسما‌چیان با رنگ های گوناگون انعکاس یافته است. در یادداشت های امیر عالمخان “تاریخ حزن الملل بخارا” (پاریس، 1927) که با سعی و اهتمام وکیل امیر ژنرال حاج یوسف مقیمبی انتشار یافته بود، سرداران باسما‌چیان – ابراهیم‌بیک، دولتمندبیک، ملا عبدالقهار، انورپاشا تعریف و توصیف شده‌اند.

دیگر سرچشمه پرقیمت تاریخی در باره انقلاب بخارا و باسما‌چیگی اثر محمدعلی ابن محمدسید بلجوانی “تاریخ نافعی” (1923-1927) به شمار می‌رود. مؤلف شاهد هرج و مرج های بخارا، فرار امیر و اوج باسما‌چیگی بود. او می‌نویسد: :وقتی که امیر عالمخان مغلوب شده، به سوی حصار فرار نمود، بعضی از عساکری که از جنگ فرار کرده بودند، در همان روز مغلوبیت امیر طریقه راهزنی و باسما‌چیگی را اجرا نموده بودند. و نیز بعضی آدمانی که با همراهی امیر رفته بودند، گشته آمده، طریق باسما‌چیگی را تشویق نمودند”.

در میان شرکای امیر که بعد از سه-چهار ماه به وطن برگشتند، حاکم حصار اولیاقولبیک دیوان‌بیگی، دانیال اناق، ملا عبدالحکیم صولت-قاضی شیر‌‌آباد، عبدالله‌ بای‌بچه قراول‌بیگی غجدوانی، مراد پهلوان پیکندی و دیگران بودند. آنها دزد و باسما‌چی شدند، مردم را تاراج کردند. محمدعلی می‌نویسد که “آنها به طریق نظامی و عسکر شده، جماعه-جماعه مملکت را اسیر نفس شهوانی خود نموده‌اند”.

صاحب “تاریخ نافعی” دو جهت فعالیت انورپاشا را تأکید می‌کند: یکی متحد کردن باسما‌چیان در اطراف خود که باعث یگانگی آنها می‌شد، دیگری با اسلحه تأمین ساختن ایشان که باعث اقتدارشان می‌گردید. به این معنی مؤلف در باره انورپاشا نوشته است: “باید دانست که در زمان باسما‌چی شدن انورپاشاه تمام باسما‌چیان ولایت ترکستان در ترقی شدند. حکومت شورا نیز خوف عظیم داشت و در ولایت قاشغر و افغانستان نیز در آن زمان باسما‌چیان رشد نمودند، زیرا که انورپاشاه از کشورهای خارج  به آنها اسباب و اسلحه جنگ را آورده اعانت می‌داده است. بعد از فوت انورپاشاه همه باسما‌چیان مغلوب شده، روی به نیستی آوردند”.

محمدعلی واقعات باسما‌چیگی را با چنین نیایش خاتمه می‌دهد: “الاها، دیار ما ترکستان را از بلای باسما‌چی و خونریزی بغیرحق در امان دار”.

اربابان دولتی و جمعیتی که شاهد خونخواری، بدکرداری، جبر و ظلم باسما‌چیان نسبت به اهالی بی‌گناه بودند، در باره آنها با قهر و غضب نوشته، یگانگی آنها را با امیر فراری تأکید می‌نمایند. عبدالقادر محی‌الدین‌اف، نخستین رئیس کمیته انقلابی تاجیکستان در سرسخن خود به اثر عبدالرئوف فطرت “دوره حکمرانی امیر عالمخان” (1930) چنین نوشته بود: “انور، ابراهیم، فضیل و دیگر سرآمدان باسما‌چیان از نام امیر کار کردند، خلق را تله و تاراج نمودند و از حصه‌های سرقت همیشه حصه ‌امیر را به او می‌رسانیدند. در کابل هم عیش و عشرت امیر از مالهای که نمایندگانش تله و تاراج می‌کردند، تأمین کرده می‌شد. وقتی که مردم تاجیکستان ضررهای باسما‌چیگی، خیانت و جنایت آنها را به چشم خود دیدند، با کمک عسکر سرخ خاک تاجیکستان را از وجود ناپاک باسما‌چیان پاکیزه کردند، بازار “فعالیت سیاسی” امیر هم ضعیف شد”.

در ادبیات بدیعی تاجیکی از سالهای 20 قرن 20 تا امروز تخریبکاری های باسما‌چیان موضوع تصویر و تحقیق قرار یافته است. صدرالدین عینی در اثر خود “تاریخ امیران منغیتیه بخارا” (1922) به هم پیوستن باسما‌چیان فرغانه و شرق بخارا را اشاره‌ نموده، در باره تاراجگری آنها چنین نوشته است: “عسکران امیر، غزاطلبان و باسما‌چیان فرغانه که به نیت امداد در رکاب امیر آمده بودند، اهالی حصار را تاراج کرده، به جان رسانیدند. بنا بر این، اکثر اهالی به کوه های بلند فرار کرده، شهر و روستاها را تخلیه کردند”.

استاد عینی بر این نظر است که باسما‌چیان اولین مراتبه در فرغانه پیدا شدند و ایشان فرقه راهزنان، سارقان و غارتگران محسوب می‌شدند که اکثرا در ساعت های نمازگزاری مردم مال و حال و دیگر ثروت آنها را به سرقت می‌بردند. او در مقاله‌های خود “باسما‌چیان فرغانه کیستند؟” (آگوست 1921) “با باسما‌چیان فرغانه چگونه مبارزه باید کرد؟” (سپتامبر 1921) و “دزدی و غارتگری در سمرقند” (12 سپتامبر 1921) که در مجله “شعله انقلاب” چاپ شده‌اند، مضمون و ماهیت ضد خلقی حرکت باسما‌چیان را آشکار نموده، بشره منفور ایشان را به خلق نشان می‌دهد.

باسما‌چیان نه حامی دین و نه مختارییتخواه، نه مینشیویک، بلکه از همه چیز پیشتر دزد غدار و یغماگر خونخوارند، – نوشته بود استاد عینی. -همان است که ایشان از عهد ایرگش و محمدامینبیک تا امروز با همدیگر همچشمی و رقابت کرده، میان خود مبارزه و پیکار دارند. اینچنین ایشان هیچ امر شریعت را، ظاهرا هم باشد، رعایه نکرده، همیشه جوانان و زنان و دوشیزه مردم را به زور و تعدی به اطراف جمع کرده، ارض و ناموس فقرا را نقض و سامانشان را بی‌رحمانه تاراج می‌نمایند. پس معلوم شد که ایشان دزدان عادی بوده‌اند”.

صدرالدین عینی جمعیت ارتجاعی “شورای اسلام” را که در سمرقند با سعی و حرکت علمای متعصب تشکیل یافته بود، به زیر تازیانه انتقاد می‌گیرد، زیرا وی حکومت شهر را به دست گرفته، کار اداره مأموری را به دست دزدان سپرد. وقتی که این دزدان رسما مسلح شدند، به هر وسیله در تاخت و تاراج مال مردم کوشیدند، حیات ها را غارت کردند، در رسته و بازار شهر شبانه هجوم آورده، دکانها را به یغما بردند. همین دزدها در شرق بخارا باسما‌چی شدند.

استاد عینی در رمان تاریخی “داخونده” باسما‌چیان را به طبقه‌ها جدا کرده، چهره منفور آنها را به رشته تصویر کشیده است: راهبران همه باسما‌چیان ابراهیم‌بیک، فضیل مخصوم، دولتمندبیک؛ قورباشیها-سرداران دسته‌های باسما‌چیان همچون قراخانبی، توغی سری، عبدالرحمان منگباشی، کور شیرمد، ایشان سلطان، نصرتشاه، عبدالرحمان پروانه‌چی و دیگران؛ باسما‌چیان عادی سیر‌شمار؛ علی‌ رضا و دانیال، کارمندان مسئول جمهوری خلق بخارا، به باسما‌چیان پیوسته‌اند؛ سرور باسما‌چیان شرق بخارا، اجنبیانی که با تاجیکان هیچ رابطه نداشتند و از ترکیه آمده‌اند-انورپاشا و همدیاران او قراکاظمپاشا، سلیمپاشا، یوسف ضیا، ثریا افندی و دیگران.

استاد عینی نه تنها جلادپیشگی باسما‌چیان را با رنگ های گوناگون تصویر می‌نماید، بلکه در باره سهم مردم زحمتکش در شکست باسما‌چیان و مجبورا گرفتار آنها شدن رنجبران را نیز تذکر می‌دهد. نویسنده خیلی عادلانه ابراز اندیشه می‌نماید: “از یک طرف فقیران دسته-دسته شده خود را به دسته‌های فدای ثبت نام می‌کردند؛ از طرف دیگر از نفران باسما‌چی-آنهای که از ضرورت و یا که به اغوای قورباشیان و دلالت ملایان فریفته شده باسما‌چی شده باشند، پنج-پنج، ده-ده آمده به حکومت اسلحه خود را به زمین گذاشته، تسلیم می‌شدند”.

موقع صدرالدین عینی نسبت به باسما‌چیان در رمان تاریخی “غلامان” (1934) و دیگر نوشته‌هایش نیز همین طور خالصانه است. او ریشه ترکی گرای باسما‌چیان را با همین هم به اثبات می‌رساند که سردار اول آنها سعید عالم آخرین امیر سلاله منغیتی ها بود. رتبه های نظامی ایشان نیز ترکی بودند. ابراهیم‌بیک-طویچیباشی و لشکرباشی، عبدالرحمانپروانچی-لشکرباشی غازی، انورپاشا-الوغ ترک ژنرالی، سامیپاشا-باشقوماندان، دیگر باسما‌چیان-قورباشی، ایلیکباشی، یوزباشی، منگباشی، خلاصه همه اصطلاحات باسما‌چیان ترکی-ازبکی می باشند.

در داستان های شاعران لطفی “سلیم پارتیزن” (1938) ، جوهری “ظفر” (1942) ، درامای ساتم الغ‌زاده “کلتکداران سرخ” (1940) ، رمان های رحیم جلیل “آدمان جاوید” (قسم یکم سال 1940، قسم دوم سال 1949) و “شوراب” (1956-1967) تاراجگری، آدمکشی، شرارت و دیگر اعمال ضد خلقی و ضد دولتی قورباشی ها خالبوته، سعیدمراد، ابراهیم‌بیک، سیداحمد، اسلامبیک، مشرب و دیگرها که در شمال سرزمین کنونی تاجیکستان واقع گردیده‌اند، حقانی تصویر یافته‌اند. قلمکشان مذکور نیز، مثل استاد عینی، در سال های به سر برده‌اند که باسما‌چیان تاخت و تازهای غارتگرانه و حرکت های علیه زندگی نو را وسعت می‌دادند.

مهمان بختی در نمایشنامه “لحظه جاوید” (1966) ، جلال اکرامی در “تخت واژگون”  (1974) که کتاب سوم رمان “دوازده‌ دروازه بخارا” می‌باشد، فاتح نیازی در رمان “هر بیشه گمان مبر که خالی است…” (1975) نیز اعمال دشمنان خلق و دولت-باسما‌چیان را به رشته تصویر کشیده‌اند.

بعضی قهرمانان رمان های عبدالحمید صمد “گردش دیوباد”، کرامت‌الله میرزا “در آرزوی پدر”، شاه مظفر یادگاری “وسوسه” در نتیجه به منصب رسیدن یا تأثیر اشخاص بدرفتار خصلت های باسما‌چیانه پیدا می‌کنند و به مردم جبر و ظلم را روا می‌دارند که نویسندگان زمان ظهور اشخاص و خود آنها را مذمت کرده‌اند.

ما نمی‌توانیم در یک مطلب همه آثار نویسندگان را که تاریخ پیدایش حرکت باسما‌چیگی و عواقب فاجعه‌بار آن را بازگو می‌کنند، از نظر گذرانیم. فقط همین را تأکید کردنی هستیم که اثرهای نویسندگان تاجیک حقیقت واقعی حیات را در بر گرفته‌اند. واقعیت تاریخی و اعمال باسما‌چیان، همچنین در تحقیقات م. ایرکه‌یف “تاریخ جنگ شهروندی در تاجیکستان” (1966) ، ت. کریم اف “غلبه انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و حل و فصل مسائل اگرری در تاجیکستان”، ر. عبدالحی اف “مستحکم نمودن حاکمیت شوروی در بالاآب زرافشان (1818-1923)” (1972) و دیگر عالمان تاجیک، روس، ازبک، ترکمن، انگلیس با دلایل رد‌ناپذیر بررسی گردیده‌اند.

شبهه‌ای نیست که نویسندگان تاجیک در تحقیق بدیعی واقعه‌های باسما‌چیگی از آثار مورخان برداشت های مهم به دست می‌آرند. همزمان راه و وسیله‌های تازه تصویر بدیعی حرکت باسما‌چیگی و آفرینش شکل های نو باسما‌چیان را جستجو می‌نمایند، تا که به عمق حقیقت رفته رسند. ستار تورسن در رمان “سه روز یک بهار” که در دوره شوروی  تألیف یافته بود، به واقعیت تاریخی نظر تازه انداخته، به تحقیق می‌پردازد که آیا همه باسما‌چیان شبیه یکدیگرند؟ نه، البته. هنوز حکیم کریم در حکایات خود که سالهای 30 قرن 20 ایجاد کرده است، فریب خورده به باسما‌چیان پیوستن رنجبران عادی را نشان داده بود. در حکایه “تحفه” (1932) چند دهقان فقیر از همراهی به باسما‌چیان پشیمان شده، آستانقول قورباشی و یاران او را اسیر می‌گیرند و به آدمان حکومت همچون تحفه می‌سپارند.

منبعد در باره باسما‌چیان و مبارزه خلق تاجیک علیه آنها اثرهای گوناگون‌ژانر باز نوشته خواهند شد، چنان که در ادبیات و سینمای روس در باره شخصیت کالچک، ورنگیل، دینیکین…اثرهای تازه به تازه به میدان می‌آیند. نویسندگان تاجیک هنوز سیمای حقیقی ابراهیم‌بیک، فضیل مخصوم، سید احمد و امثال اینها را چنان که باید، به رشته تصویر نکشیده‌اند. این باسما‌چیان ساده و بی‌عقل و ابله و گمراه نبودند. آنها انسان های دانا، زیرک، مکار، هوشیار، ناترس و صاحب‌اراده به حساب می‌رفتند. هر یک سهو و خطا یا نقشه‌های بیجای حکومت بولشویکی را به مقابل خودش استفاده می‌بردند. اما از بس که علم نظامی را نمی‌دانستند، از تاکتیک و استراتژیک جنگ آگاهی کامل نداشتند، خلق آنها را حمایه نمی‌کرد، به شکست مواجه می‌گشتند. خود زندگی اثبات کرد که آنها نه در زندگی و نه در اثرهای ادبیات و صنعت قهرمانان مثبت شده نمی‌توانند. در این خصوص تلاش کردن هم اهمیت ندارد، بلکه ضرر دارد.

بنا بر این، استاد جمال‌الدین صابر سر وقت بانگ اضطراب می‌زند که “قهرمانسازی از چهره‌های حرکت باسما‌چیگی به خاطر چیست؟” (“جمهوریت”، 30 آوریل 2011). شاید آنهای که باسما‌چیان را به درجه قهرمانی برداشتنی هستند، قصد دارند که دوام‌دهندگان اعمال ایشان-مجاهدان سالهای 90 قرن 20 را نیز “قهرمان ملی” اعلام نمایند؟ حال آن که “طراحان و بازیگران اصلی این حادثه‌ها به درگیری های سالهای 90 روش “جهادی” داده، بازی های سیاسی خود را محض از تلاش های دادن تابش وطن‌خواهی و ملتپرستی به حرکت باسما‌چیگی آغاز کردند”.

در کتاب سوم کرامت‌الله میرزا “در آرزوی پدر” چهره سیاسی طرحریزان خارجی درگیری های سالهای 90 در تاجیکستان و رابطه آنها با سیاستبازان محلی ماهرانه به رشته تصویر کشیده شده است.

رویداد‌های نامطلوب سالهای 90 قرن بیست که به جنگ بی‌معنی بین تاجیکان منجر شد، از رهپیمای گروه ناراضی ها از سیاست حکومت وقت ابتدا گرفته بود. بعد تشکیل احزاب سیاسی و حرکت های به نام مردمی آغاز شد. حزب دموکرات تاجیکستان و حرکت “رستاخیز” به فعالیت شروع کردند. دیرتر از سخنرانی بعضی سیاستبازها فهمیدیم که حزب نهضت اسلام مخفی 16 سال قبل تأسیس یافته بوده است و در مساجد عمل می‌کرده است. همه اینها خود را به حزب کمونیست و حکومت وقت مقابل می‌گذاشتند. وقتی که تاجیکستان آزادی سخن و وجدان را همچون پدیده‌های دموکراسی اعلام کرد و به فعالیت احزاب سیاسی اجازت داد، روزنامه “عدالت”، نشریه حزب نهضت اسلام، چاپ شد. تدریجا نیروهای مخالفین سیاسی تاجیک تشکل می‌یافتند. بیگانه‌ها عیان و ناعیان به این نیرو‌ها راهنمای می‌کردند. یاد دارم که تلویزیون مسکو “موقع” نام برنامه تشکیل کرده بود و نماینده آن به دوشنبه آمده، سخنرانی حاج اکبر تورجانزاده، قاضی تاجیکستان را به نوار گرفت. دیری نگذشته صحبت ایشان در باره نقش دین اسلام در انکشاف افکار جمعیتی و سیاسی زمان به زبان روسی پخش گردید.

در نتیجه فشارآوری متفقانه راهبران و دیگر نمایندگان حزب نهضت اسلام، حزب دموکرات تاجیکستان و حرکت به نام مردمی “رستاخیز” قهار محکم اف، نخستین رئیس جمهوری تاجیکستان از سمتش استعفا داد. از روسیه نمایندگان احزاب مخالفان ا. سابچک و ا. والیخ اف به دوشنبه آمده بودند. اجلاسی شورای عالی تاجیکستان ادامه داشت. اما در اتاق دیگر قاضی داملا همراه میلیخ اف و سابچک وزیران و رئیسان کمیته‌های دولتی تاجیکستان را فشار آورده، تشویق می‌کردند که به خوبی استعفا دهند.

مردم را به میدانها جدا کرده بودند. آدمان “میدان آزادی” و “میدان شهیدان” علیه همدیگر حرف های تلخ و تند می‌گفتند. در “میدان شهیدان” از نزد تئاتر دولتی آکادمی درمه به نام لاهوتی تا تئاتر دولتی درمه روسی به نام مایاکوسکی خیابان مرکزی پایتخت را مسدود کرده، حرکت نقلیات را بازداشته، خیمه زدند. راهبران این بی‌سامانی ها خرافاتپرستان متعصب را به مبارزه مسلحانه دعوت نمودند، به جوانان ساده‌ نادان سلاح داده، گفتند: “ظفر بیابی، غازی می‌شوی، بیمیری شهید می‌شوی و به جنت می‌روی!” در سالهای بیستم قرن گذشته نیز قورباشی ها و علمای ارتجاعی به جوانان بی‌سواد که به دام باسما‌چیان می‌افتادند، همین طور می‌گفتند.

اینها شکل های نو باسما‌چیگی در اواخر قرن بیست به شمار می‌رفتند. حمله مسلحانه سرهنگ محمود خدای بیردی اف از موضع بخمل جمهوری همسایه به ولایت سغد که مرکز ولایت را به فاجعه گرفتار نمود، باسما‌چیگی زمان نو بود. جنگی که در تاجیکستان باسما‌چیان نوبرامد سر کردند، بیش از 120 هزار آدم را به کام خود کشیده، باعث مسافرت اجباری بیش از یک میلیون نفر به افغانستان گردید. ضرر مادی و مالی آن به هشت میلیارد دلار آمریکای برابر شده، 35000 منزل مسکونی با مال و اموالشان نابود گشت، 55 هزار کودک یتیم ماند. با وجود همه این فاجعه‌ها بنده‌های ناشکر تا به روزهای ما دست به کشتار می‌زنند. عملیات دسته ملا عبدالله‌ و پیروان او در ناحیه رشت در این باره دلالت می‌کند. از 15 نفری که کشته شد، 10 نفر این دسته خونخوار از 17 تا 31-ساله بوده‌اند. تقریبا همه آنها در دوره استقلالیت به دنیا آمده‌اند. روشن است که مجاهدان آنها را فریب کرده، به دستشان سلاح داده‌اند.

تنها به شرافت تلاش های فداکارانه امامعلی رحمان، رئیس جمهوری تاجیکستان و همدستی سیید عبدالله نوری، رهبر مخالفان تاجیک، در کشور ما صلح و رضایت ملی برقرار گردیده، دوران سازندگی آغاز یافت.

صلح بین تاجیکان نادرترین رویداد سیاسی در تاریخ دیپلماسی است که نیرو و قدرت دولت خیلی جوان صاحب‌استقلال ما را نشان می‌دهد.

به امضا رسیدن حجت تاریخی سازشنامه عمومی استقرار صلح و رضایت ملی ظهورات درخشان تفکر نو هر دو طرف بود. در تجربه تاجیکستان تطبیق تفکر نو را در سیاست سازنده دولت و حکومت می‌توان روشن به مشاهده گرفت. مگر عملی ساختن سیاست اصلاحات اقتصادی، از جمله به خلق برای استفاده دائم دادن 75000 هکتار زمین و تشکیل نمودن خواجگی های دهقانی، به نیازمندان تقسیم کردن قطعه‌های زمین، به راه ماندن مناسبات بازرگانی، رشد صاحبکاری دلایل رد‌ناپذیر ثمره صلح نیستند؟ اگر به جنگ خاتمه داده نمی‌شد، آیا دولت می‌توانست مسئله از بن‌بست ارتباطاتی رهانیدن تاجیکستان را به میان گذارد و به حل و فصل آن بپردازد؟ احداث شاهراه وحدت و چهار پول عظیم در رودخانه پنج که کشور ما را به ممالک خارج متصل می‌کند، نیروگاه های برق آبی “سنگ‌توده-1”  و “سنگ‌توده-2″، راغون که کشور را از نیازمندی انرژی نجات می‌دهد، ارزش صلح به شمار نمی‌آیند؟ اگر صلح فرا نمی‌رسید، آیا جمهوری تاجیکستان را 130 دولت جهان به رسمیت می‌شناخت و ما می‌توانستیم با ده ها کشور همکاری اقتصادی و تجاری را به راه مانیم؟ دوستی و همکاری که مضمون و ماهیت سیاست خارجی تاجیکستان است، نیز از ارزش های بزرگ صلح می‌باشند.

ما به این همه دستاوردها اساسا پس از فرا رسیدن صلح و رضائیت ملی-نیمه دوم سال 1997، در دوام 13 سال موفق گردیدیم. بنا بر این، از انجام جنگ شکر گفته، به قدر صلح، آبادی و آسودگی حیات باید برسیم.

ولی افسوس، ناشکری افراد معین جامعه از سیاست دولت و حکومت تاجیکستان هنوز هم به گوش می‌رسد. در مملکت برای به جا آوردن تمام طلبات دین مبین اسلام شرایط فراهم باشد هم، حرکت های دینی-افراطگرای به آرامی جامعه خلل وارد می‌سازند. فعالیت غیرقانونی حزب “تحریر” و حرکت “سلفیه” جوانان گمراه و بعضی والدین ناآگاه را به دام خود می‌کشد. برخی پدر و مادران با راه و وسایل گوناگون فرزندان نابالغ یا هنوز خام خود را به خارجه-به مکتب و مدارس دینی می‌فرستند که آنها به جای از خود کردن اساس های دین پاک اسلام زیر تأثیر عقاید ناپاک افراطی و تندرو بیگانه می‌مانند.

متأسفانه برخی از هم‌وطنان ما دستاوردهای نظررس ظرف سالهای صاحب‌استقلالی را نادیده گرفته، مردم را می‌خواهند به اشتباه ‌اندازند. برای آنها صلح، آشتی، رضایت، وحدت چندان ارزش ندارند. هدف آنها ناآرام ساختن جامعه و از حساب خواجگان خارجیشان کیف و صفا کردن است.

در صورتی که اکثر دیپلمات های کشورهای خارجی برای آموزش تجربه تاجیکستان می‌آیند، بعضی سیاستبازان ملی حکومت بنیادکارمان را انتقاد نموده، “پیشوایان” خود را توصیف می‌کنند. این هم ظهورات جاهپرستی و منصبتلاشی می‌باشد که جامعه را به ورطه ناآرامی می‌کشد.

فکر و اندیشه‌های شخصیت های بزرگ گوناگون‌مللت و گوناگون مذهب که مرادشان آبادی کشور و آسودگی روزگار خلق است، به همدیگر نزدیکند. در سر قبر جان کنیدی، رئیس جمهور مرحوم آمریکا در سنگ خارا با حرف های زرین چنین سخن های او را نوشته‌اند: “آمریکای های عزیز، شما ادعا مکنید که آمریکا برای شما چه کارها را انجام بداد و کدام کارها را به سامان نرساند. یک مراتبه از خودتان بپرسید که شما برای آمریکا چه کار کردید؟”!

هر یک شهروند تاجیکستان نیز می‌تواند به خود سؤال بدهد که برای پیشرفت وطن خود، صلح و ثبات و آینده درخشان آن چه خدمتی به جا آورد؟!

اته‌خان سیف‌الله اف،

دکتر علوم فیلولوژی، پروفسور

(بازنشر از روزنامه “جمهوریت”، 07. 06. 2011)

http://jumhuriyat.tj/index.php?art_id=7335

ژانویه 16, 2019 09:05, 801 بازدید ها

دیگر خبرهای این بخش