پیوندان حیدر قاسم‌اف: قتل قهرمان اتحاد شوروی حلقه‌ای از زنجیره کشتارهای سلسله ای چهره‌های سرشناس تاجیک از سوی نهضتی هاست

نوامبر 18, 2017 09:25, 426 بازدید ها

اخبار مرتبط

Novyj-risunok-34

پیوندان و دوستان حیدر قاسم‌اف، قهرمان اتحاد شوروی ادعا دارند که حادثة قتل وحشیانه او حلقه‌ای از زنجیره کشتارهای سلسله ای چهره‌های سرشناس تاجیک از سوی حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در سال های 90 قرن گذشته است.

آنها می‌گویند  حیدر قاسم‌اف را نیز در برابر سفرعلی کینجه‌یف، سیف رحیم‌زاد افردی، محیی‌الدین عالم‌پور، مینهاج غلام اف، اسحاقی و دیگر خادمان معروف دولتی و جمعیتی افراد دست‌نشانده حزب نهضت اسلامی تاجیکستان به خاطر انگیزه بخشیدن به جانب های درگیر و به شور آوردن مردم آسایشته به قتل رسانده‌اند.

 قناعت شا عبدالله‌یف، سرور مکتب متوسط  شماره  4 ناحیه جیحون و قابل­جان ظلمت اف، رئیس شورای سابقداران جنگ و کار این ناحیه  در صحبت اختصاصی با روزنامة «ختلان» یادداشت خود را از زمان جنگ شهروندی، حادثه ناپدیدشوی و قتل بی‌رحمانه حیدر قاسم‌اف، آخرین قهرمان اتحاد شوروی و جمع‌آوری اجباری مبلغ برای خرید سلاح و دسیسه‌کاری و ظلم و ستم اعضای فعال حزب نهضت اسلامی تاجیکستان را ورقگردان نمودند.

 

در آغاز می‌خواستم چند جمله ای در باره  حیدر قاسم اف، قهرمان اتحاد شوروی که یکی از چهره‌های بسیار نمایان در دنیای سیاست بود و نه تنها در تاجیکستان  بلکه در تمام اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی شهرت داشت، یادآور می‌شدید. چگونه رشته‌های خویش و تباری دارید؟

 

-امه‌ام تاج النسا همسر حیدر قاسم‌اف بود. خانواده تفاق و مستحکم داشتند. او آموزگار  و حیدر قاسم‌اف یک شخص آبرومند، اشتراکدار جنگ بزرگ وطنی، قهرمان اتحاد شوروی که چند بار نماینده مردمی انتخاب شده بود. سالهای 1978-83 در دانشگاه آموزگاری شهر قرغان تپه تحصیل می‌کردم و آن زمان قریب هر هفته در خانه حیدر قاسم‌اف بودم.

 

خانه حیدر قاسم اف در ناحیه وخش بود؟

 

– آن زمان در ناحیة وخش،  مزرعه موسوم به «ترکمنستان» (حالا جماعت دهات «تاجیک‌‌آباد»)، روستای «ساختمان» می‌زیستند. حالا هم نوه و ابیره‌ هاشان آن جا به سر می‌برند.

 

وقتی که چند سال قبل در باره کارنامه حیدر قاسم‌اف مقاله ای می‌نوشتم، همصحبت ما از مقامات دادستانی گفته بود  که حیدر قاسم‌اف در آخرهای سال 1992 همراه پیوندانش به ناحیه جیحون گریزه شده بودند و همان ایام قهرمان اتحاد شوروی را افراد نامعلوم به قتل رسانده‌اند

 

– حیدر قاسم‌اف و اقربایش در خانه ما پناه برده بودند. بعد از آغاز درگیری ها در وادی وخش، حیدر قاسم‌اف با اهل بیتش تخمیناً ماه های آوست-سپتامبر سال 1992 به خانه ما، به ناحیه قمسنگیر آمدند. خانواده ما که از 14 نفر عبارت بود، با جمع خویش و تباری  که گریزه شده آمدند، حدود 60 نفر شدیم در یک خانه. یک برده نان را با هم تقسیم می‌کردیم. پدر من هم اشتراکدار جنگ بزرگ وطنی بودند. هر دو شب های دراز صحبت ها داشتند. از ماه نوامبر سال 1992 فرار اجباری مردم به سمت جمهوری اسلامی افغانستان آغاز گردید. از جمله، خانواده ما و حیدر قاسم‌اف همراه تا نزد مرز افغانستان رفتیم. در همان جا حیدر قاسم‌اف گفت  که «از مرز نمی‌‌گذریم، در وطن می‌مانیم!»  هرچند پسر خردی‌اش عبد الموقدیر زاره و تولا نمود  که رویم، نرفت. «بمیرم هم  در وطن میرم! من برای این وطن جان‌بازی نموده‌ام، خون ریخته‌ام. به کسی دشمنی نکرده‌ام، چگونه مرا می‌کشند؟!»، -خطاب کرد او. با این که حیدر قاسم‌اف از مرز نگذشت، قریب 30-40 درصد مردم رو به فرار «ترکمنستان» از راه خود برگشتند، زیرا حیدر قاسم‌اف را مردم بسیار احترام می‌کردند، به سخنانش گوش می‌دادند. هر شب مردم هم‌محله‌اش به خانه ما آمده، همراه حیدر قاسم‌اف صحبت می‌کردند. خلص، نرفت، تنها پسرش رفت و تمام. چندین گروه ها از نوکران حزب نهضت اسلامی تاجیکستان بودند  که تشویق نمودند، تا مردم به آن سوی مرز گذرند، سلاح داران فشار می‌آوردند، ولی حیدر قاسم‌اف سخن آنها را نمی‌گرفت.

 

این ها چگونه گروه ها بودند و چرا ترغیب به فرار می‌کردند؟

 

-این گروه های به اصطلاح «زرخرید» بودند. بعداً روشن گردید  که آن همه از جانب نهضتیان مبلغ‌گذاری می‌شد و نفرانی  که «سهم» خود را در فراری شدن مردم می‌گذاشتند، در آن سوی مرز از جانب ایرانیان صاحب امتیازهای زیاد می‌شده‌اند. میان مردم دسیسه بنیاد می‌کردند، شور و غوغا می‌برداشتند. در عوض آن که خانواده‌ها به آن سوی مرز می‌گذشتند، مبلغ می‌گرفتند. آنها می‌خواستند  که مردم به اصطلاح «قراتیگینی» همه باید به افغانستان رود. اما حیدر قاسم‌اف به نیرنگ های آنها باور نمی‌کرد و فرمان آنها را نمی پذیرفت.

 

چرا آنها باید می‌رفتند؟

 

نخست این که طوری گفتم، وقتی گریزه‌ها مرز افغانستان را می‌گذشتند، آن جا زرخریدان  نهضتی مبلغ های کلان می‌گرفتند. آن زمان از ولایت قرغان‌تپّه تخمیناً 300-400 هزار گریزه به قمسنگیر (جیحون امروز) آمده بودند. از حساب نهضتیان گروه هایی تأسیس داده شده بود  که در همین جا کار می‌کردند، یا مردم را بیهوده و بهوده تشویق نموده، به ترک خاک دیار وادار می‌ساختند. این ها گروه های مخصوص از قبل آماده شده  حزب نهضت اسلاتم، به عبارت دیگر اوباشان و دزدان نهضتی بودند. فکر می‌کنم  آنها اهداف سیاسی داشتند، امر خواجگان خود را اجرا می‌کردند، زیرا دیگر چاره نداشتند. بدهکار ایرانیان شده بودند.

 

بعد چه شد؟

 

– حیدر قاسم‌اف و تعدادی  از مردم از مرز بازگشتند. برخی از آنها را  را در مکتب، مسجد و خانه‌های مردم جای نمودند. فرارسی سال 1993 را همراه با حیدر قاسم‌اف استقبال گرفتیم. یک صبح ماه ژانویه سلاح­داران ریش‌دار آمده و او را از سر دسترخوان گرفته بردند.

 

چه گفته بردند؟

 

–  «تو کمونیست حرام، برای دولت شوروی  قهرمانی کرده‌ای، برای چه جنگ کردی؟؟! با امروز به سخن مار نه می‌گوی؟؟؟ تو خودت که هستی؟؟  اگر قهرمانی، برای خودت قهرمانی!! برخیز، رفتیم با ما!!!». دو روز گذشت، اما حیدر قاسم‌اف پیدا نشد. آن زمان می‌ترسیدی  که بیرون رفته جستجو نمایی. همراه امه‌ام  که معلم بود، به اداره دادستانی ناحیه رفته عریضه نوشتیم. از طرف دادستانی جستجو  اعلام نمودند، ولی از جای خبر نمی‌رسید. همین طور، بهار هم رسید، اما درکی نبود. یک صبح یک نفر شناسی آمد و  گفت  که در نزد  اداره ساخت و ساز دو جسد دریافت شده  که از روی نشانه‌هایش به حیدر قاسم‌اف مانندی دارد. رفتیم و دیدیم. جسدها ویران شده بودند. تنها از لباسش شناختیم  که او حیدر قاسم‌اف-آخرین قهرمان اتحاد شوروی در جنگ بزرگ وطنی است  و از دست نسل کورنمک خود وحشیانه به قتل رسانده شده است. آنی  که علیه غصب­کاری های دشمن جانبازی های قهرمانانه کرد، نفری که برای نسل آینده خود زمینه صلح آفرید، نام تاجیک را شرفمندانه بالا برداشت!!! جسد بی‌جان «رستم-قهرمان» – را  که از دست شغال ها کشته شده بود، برداشته نمی‌شد، چون که سه ماه سپری شده بود. همین طور، جسدش را در«روستای بالا» ماه مارس سال 1993 به خاک سپاریدیم.

 

نهایت نفهمیدید  که در این حادثه کی دست داشته‌؟

 

-البته، این کار دست آدمان اغوابرانگیز بود. بلی، من محض«نهضتیان» بی‌شرف را در نظر دارم که اغواگر بودند. همه نحسی از آنها پیدا شد، شکر نکردند، نان خود را پیش پا زدند، نخستین شده دست به تظاهرات و قتل عاموی زدند، مردم را فراری کردند.  چه گویم…سرانجام خدا آنها را زد!!! آن وقت ها چهره‌های نمایان ملت را به خاطر شور انداختن مردم به قتل می رساندند. هنگامی که به خانه آمده  به حیدر قاسم‌اف ناسزا می‌گفتند، وی آنها را سرزنش می‌کرد  که چرا در میان مردم دسیسه‌کاری می‌کنید؟ «ما همه یک ملتیم، تاجیکیم، گروه‌بازی و محل‌بازی نکنید!!! رهبران شما چه کسانی هستند؟؟؟»، – می‌گفت.  محض بعد چنین سخنها او را بردند.

 

آنها منصوب به کدام گروه ها بودند؟

 

-آنها نفرانی بودند  که مدزدیدند، بین مردم تخم نفاق می‌کاشتند، ثبات و امانی ملت را نمی‌خواستند. آنها تروریست و اوباشان حزب نهضت اسلامی تاجیکستان بودند. برایشان فرق نداشت  که تاجیک، ازبک یا افغان است، برای منفعت شخصی خود به همه کار قادر بودند. فکر می‌کنم  که آنها زرخرید خارجی ها بودند. هیچ گاه تاجیکی  که ملت و وطنش را دوست می‌دارد، چنین کار را نمی‌کند. حیدر قاسم‌اف همان شب و روز 71 – سال داشت. نه دعوای منصب داشت، نه دعوای دارای. او قربان بازی های سیاسی، قربان ملاها، قربان نهضتیان شد. چندین عالمان زبردست تاجیک را نیز در جنگ برقصدانه کشتند، به خاطر اغوا انداختن. یعنی با قتل حیدر قاسم‌اف مردم قراتیگینی را به اصطلاح «الاو» ماندند، خواستند ضد مردم ختلان زمین بشورانند. هدف اصلی شان مردمان دو منطقه را بر ضد هم شوراندن و تاجیکستان را به کام آتش کشیدن بود.

امروز هم حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که در قتل و کشتار چهره‌های نمایان تاریخی دست داشت، تلاش بی‌ثبات کردن وضع کشور را می‌کنند. گذشت زمان نشان داد  که همه آنها زرخرید کشورهای دیگر بودند. آنها هنوز در زمان اتحاد شوروی به طور مخفی حزب خود را تأسیس داده، به ویران کردن مفکوره مردم آغاز کرده بودند. فعالان این حزب و حرکت ها در خارج  تحصیل دیده‌اند. تظاهرات و کشتارها در سال های 90 نخست از همین ها شروع شد. این همه را کار دست حزب نهضت اسلامی و حامیانش می‌شمارم. اسلام در قلب است. پشتیبان اسلام بودن مگر تنها با بلیط حزب معلوم می‌شود؟! با هر خیل راه ها به این حزب آدمان را جذب نمودند. «بار کج به منزل نمی‌رسد»، -می‌گویند  که راست است. این همان بار کج بود، که کل مردم از آن دست کشید.

 

یعنی، اشاره‌ شما به آن است  که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در سرگه آن همه رویدادها بود؟

 

-بلی. در ناحیه قمسنگیر این حزب همان زمان نفوذ داشت. سال های جنگ شهروندی بعضی  از نمایندگان حزب نهضت در ترک خاک دیار نمودن تاجیکان علاقه‌مندی نشان می‌دادند. چنانی که در بالا اشاره‌ کردم، نمایندگان این حزب به مردم ترغیب ی‌بردند  که به آن طرف مرز گذرند. هدفشان این بود  که شماره هر چه بیشتر مردم به آن طرف گذرند، برنامه‌اشان این بود  که ناراضی ها از دولت و حکومت بسیار شوند و همین طور، برای بنیاد دولت اسلامی زمینه بسازند.

در جیحون ضیائیان، آموزگاران محلی یک نوع مخالفت ایدئولوژی نشان می‌دادند  که مردم زیاد فریفته برخی از سازمان های افراطی نشوند. همان شب و روز شاید از تنگی تفکر و جهان‌بینی بعضی از ساکنان کشور بو ، که دو-سه نفر به نام «ملا» مردم را سرگرنگ کردند  که دولت اسلامی می‌سازیم. دیدیم همین دولت اسلامیشان را. فکر می‌کنم، همین «داعش» وحشانیت را محض از نهضتی های ما آموخته است. یگان تفاوتی بین اینها نمی‌بینم! مردم را فریب دادند،  آنهارا برای اجرایی کردن اهداف غرض‌آلودشان استفاده بردند.  چه قدر الم‌آور است، که شخصیت های برجستة ملّت، چون حیدر قاسم‌اف قربانی دسیسه‌های آنها گشتند.

 در همین جا، قابل­جان ظلمت اف، رئیس شورای سابقداران جنگ و کار در ناحیه جیحون، همزمان رئیس کمیته اجرائیه حزب کمونیست تاجیکستان در این ناحیه، به صحبت ما همراه شد:

– حیدر قاسم‌اف یک چهره سیاسی بود. زمانی که در ناحیه قمسنگیر کاتب اول کمیته کمسومول بودم، جوانان ناحیه بارها از من می خواستند که با حیدر قاسم‌اف ملاقات برگزار نمایند و ما نیز با مساعدت رهبریت ناحیه با حیدر قاسم‌اف دیدار و ملاقات آراستیم که آن روز برایم خاطرمان بود.

با حیدر قاسم‌اف پسان بارها در مرکز ولایت دیدار کرده و همکاری ها نیز داشتیم. در دوره‌های فراری بودن  با وی در ناحیه جیحون دیدار کردیم. افسوس، هدف دشمنان ملت  که همین گونه شخصیت های بزرگ را کشته، در بین مردم غوغای جنگ را برانگیختن بود، عملی شد.

 

فکر می‌کنید کار دست که بود؟

 

– دشمنان ملت. آنهایی  که در نقاب مخالفین زیر «موسیقی خارجی ها می‌رقصیدند». این ها همین خیل شخصیت ها بودند. حالا جایی تردیدی نیست  که طراح درگیری های جنگ در تاجیکستان حزب نهضت اسلامی بود. سؤال من این است  که مگر تا روی صحنه سیاسی آمدن آنها مردم تاجیکستان مسلمان نبودند؟! رهبران و فعالان حزب نه       ضت اسلامی در ایران و پاکستان آموزش دیده اند. هدف نهای شان برهم دادن دولت­داری ما بود. همین نهضتی ها در همه آن کشمکش هایی  که آغاز سال های 90 در جمهوری تاجیکستان به وقوع پیوستند، دست داشتند. «70 سال حزب کمونیست خورد، برد، ما را کافر کرد، از دین برآورد!» می گفتند، مردم را می‌شورانیدند. آنها سلاح به دست گرفته  مردم گمراه را استفاده بردند. مگر در دوره شوروی  نفری  ختنه ناکرده ازدواج کرده بود ؟ که بی نکاح ازدواج  می کرد یا که بدون نماز جنازه به خاک سپاریده می‌شد؟ این دشمنان ملت،  رویراست می‌گفتند  که ما «دولت اسلامی» می‌سازیم.

 

گفتید، که سال های 90 در ناحیه جیحون کار می‌کردید. در آن ایام  که وضع سیاسی معتدل نبود و شمار گریزه‌ها روزافزون بود، تا کجا اجرای مسئولیت در اداره دولتی برایتان آسان دست می‌داد؟

 

– یادم هست  که در ناحیه ما حزب نهضت اسلامی تاجیکستان اردوگاه داشت. آن زمان من رهبر خواجگی دام­داری بودم. مخالفین از همه کارخانه ها اجباراً مبلغ می‌ستانیدند.

 

چرا مبلغ طلب می‌کردند؟

 

– رویراست می‌گفتند  که ما باید سلاح خریم، ما باید دولت را به دست گیریم و ساخت دولت­داری را اسلامی کنیم. به سرمحاسب گفتم  که چه قدر مبلغ داریم، حقوق کارمندان را برای دو – سه ماه پیش‌پرداخت نمایید و باقی مانده‌اش را به حساب کارخانه های  که از آنها بدهکار هستیم، واریز کنید، تا به دست نهضتی ها نه‌افتد.

در افغانستان هم حزب نهضت اسلامی تاجیکستان گروه خود را تأسیس داده بود. مطمئنم  که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان دوام باسمه‌چی‌گری سال های 1920-30 است  که معلم را می‌کُشتند، ضیای را سر می‌بوریدند. آدمانی را  که برای پیشروی دولت کار می‌کردند، می‌شکستند. باسمه‌چیها نیز بلشویکها را کافر می‌گفتند. اگر  «کافر» مکتب می‌ساخت، راه و پول بنیاد می‌کرد، بی پول تعلیم می‌داد، طبابت می‌کرد، چه کار خلاف اسلام می‌کرد؟! برعکس، به نام «اسلامی ها» خرابکاری ها کردند، سه معلمه را در حائط به دار آویختند، راه و پول ها را ویران کردند، ضیائیان را کشتند.

 

شما در ناحیه جیحون رهبری سازمان حزب کمونیست را به عهده دارید. بگویید که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان تا رسماً بسته شدنش در تاجیکستان چه فعالیت های داشت در سطح محل؟

 

-قانون اساسی کشور ما فعالیت آزاد حزب های سیاسی را کفالت می‌دهد. حالا در تاجیکستان 7 حزب فعالیت دارند. اما قانون اساسی اجازت نمی‌دهد  که حزب ها با راه کشتار و خونریزی به قدرت برسند. زمان رهبری سازمان رهبر حزب کمونیست بودنم در ناحیه، اعضای حزب نهضت آمده فشار و تهدید نمودند، که“اهل خانواده ات را نیست می‌کنیم”، “بلیط حزبی را تا نپرتایی، تو مسلمان نیستی!»و مانند اینها. فکر می‌کنم حیدر قاسم اف، قهرمان اتحاد شوروی را ا نیز برای آن کشتند  که نه هم‌فکر بلکه مقابل آنها، مقابل ایدئولوژی و هدف های ضد ملی آنها بود.

 

حیدر قاسم‌اف در بیش 1200 محاربه خونین جنگ بزرگ وطنی در سال های 1941-1945 شرکت ورزیده، هیئت شخصی واحد نظامیش زیاده از صد بار تغییر خورده و او تنها زنده مانده است. وی برای شکست دادن نیروهای  دشمن در برلین و دیگر خذمت های شایانش سال 1957 با نشان طلایی «قهرمان اتحاد جماهیر شوروی  سوسیالیستی» قدر کرده شده است. اما سال 1993 او  که آخرین قهرمان اتحاد شوروی از تاجیکستان بود، در 71-سالگی، پس از آتش زده شدن منزل زیستش در ناحیه وخش و فراری شدن خانواده‌اش به ناحیه قمسنگیر، از سوی رزمندگان بی‌رحم حزب نهضت اسلامی به قتل رسیده است.

پس از آماده نمودن مقاله  یکی از معاونان «سامنات» (سازمان امنیت مهاجران نهضت اسلامی تاجیکستان) سیدجلال سیهکاف در مصاحبه به روزنامة «ختلان» اظهار داشت  که حیدر قاسم‌اف از جانب عضو فعال حزب نهضت، یکی از بی‌رحمترین رزمندگان این نهاد مصطفی (با لقب مصطفی نهضتی) ، با دستور خدمات های مخصوص جمهوری اسلامی ایران، در خط مرز دولتی به قتل رسانده شده است. مکانی  که قاسم‌اف کشته شده است، آن زمان تحت نفوذ «نهضتیان» قرار داشت. دیرتر، تخمیناً سال های 1994 خود مصطفی  لاف زده است، که «حیدر قاسم قهرمان را مانند مرغ کشتم».

                                                                                                                                                  مصاحب

                                                                                                                                         ناصرجان مأمورزاده، 

                                                                                                                                   خبرنگار روزنامه «ختلان»،

                                                                                                                            بازنشر از «جمهوریت»

نوامبر 18, 2017 09:25, 426 بازدید ها

دیگر خبرهای این بخش